پسـتـــــــــــــــهپسـتـــــــــــــــه، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

پسـتـــــــه کـوچـولـوی مـا

9- ترس از زایمان

1392/3/18 15:49
182 بازدید
اشتراک گذاری

نشستم دارم خاطرات زایمان مامانا رو می خونماوه از اینجا و اینجا

یکی از مامانا بی حسی بهش زده بودن برا سزارین ، از خوندن آمپولی که تو کمرش زدن کمر من تیر کشید 

با خوندن زایمان های طبیعی ، دلم تیر کشید در حد همون زایمانناراحت

 

من چطوری میخوام زایمان کنم خــــــــــــــدا من اصلن طاقت ندارمگریه

من از بچگی دستمو می بریدم تب میکردم حالا فکر زایمان خیلی اذیتم می کنه

میدونم که خدا به آدم صبر تحمل دردو میده  ، سعی می کنم سوره عصرو زیاد بخونم

نمی خوامم ناشکری کنم فقد نمیدونم چرا انقد می ترسمگریه

 

+ با خوندن زایمان مامان ایلیا که کلی هم گریه کردم، بمیرم زهرا میدونم درد زایمان یه طرف اینکه هر دختری توی این روزا به مادرش احتیاج داره و مادر شما خدا رحمتش کنه کنارت نبوده هم یک طرف

دردناکه

لطفا برای شادی روح مادر زهرای عزیز فاتحه ای بخونید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان ایلیا
18 خرداد 92 16:57
سلام مامانی.تبریک میگم
ایشالله نی نی خوشگلت صحیح وسالم بیاد تو بغلت.
غصه نخور ایشالله زایمانت راحت و بی دردسر میشه.
پسر ما خوشحال میشه به وبلاگش سر بزنید

سلام

ممنونم از لطف شما
امید به خدا

ممنون بهمون سر زدین
مامان ایلیا
19 خرداد 92 12:13
سلام ممنون از لطفت مامانی.
من شما رو با افتخار لینک کردم



ممنون عزیزم
مامان مهدیار
20 خرداد 92 0:59
سلام پسته ی خاله

خوبی فرشته کوچولو؟

الهی من فدات شم که مامانی به این ترسویی داری

آخه یکی نیست بگه دختر کو تا 8 ماهه دیکه

درسته درد داره ولی دردش فقط برای یه مدت خیلی کوتاهه
اون موقع لذت وجود فرشته کوچولومون بر اون درد غلبه میکنه

بابا من که نصفه تو هم نیستم تونستم و نترسیدم اونوقت تو ...........




سلام خاله جون ( از زبون پسته)

خاله خوب مامانم ترسوست شما چرا به روش میاری؟؟

زهرا من می ترسممممممممممممم
مامان مهدیار
20 خرداد 92 1:04

منم رمز میخوام


خیلی سریع لطفا




چشـــــــــــم عزیز دلم
زهرامامانه ایلیا جون
20 خرداد 92 6:54
وای عزیزم تو محشری


خودت محشر تری خواهری[بوسه]
زهرامامانه ایلیا جون
20 خرداد 92 7:03
عزیزم دوست نداشتم باعث ناراحتت بشم به مهدیه جون گفتم نزار ممکنه کسی اذیت شه گوش نکرد


نه عزیز دلم این چه حرفیه
مامان مهدیار
20 خرداد 92 12:34
ببین من میگم اگه بچه دختر بود به حرف شوهرت گوش کن و اسمشو بزار زهرا اگرم پسر بود ببین خودت دلت چی میخواد مهدیار که میگی خوبه دیگه
در نتیجه دختر بود زهرا پسر بود مهدیار


احتمالا دختر شد همون زهرا پسرم شد شاید محمد کیان

ستاره
20 خرداد 92 15:41
وای عزیزم قربونت برم درکت میکنم
منم از زایمان میترسم
موندم قراره چطور زایمان کنم
ولی انشااله نینیت سالم بیاد تو بغلت خانمی


خدا نکنه من فدای شما

انشااله زایمان راحتی داشته باشی
مامان حنانه زهرا
24 خرداد 92 13:37
بدو بیا وبلاگم دعوت شدی


چشم دوسی مرسی
بهار
25 خرداد 92 14:11
عزیزم خدا کمک میکنه گلم


توکل به خدا
همسرآقاسید
26 خرداد 92 14:32
عزیزم
توکل کن بخدا
امیدوارم بهترین رو برات رقم بزنه


فدای شما من بشمممممممممممم عزیز دله خواهر
مامان هدیه
27 خرداد 92 17:47
سلام مامانی..پسته ما در چه وضعه؟
فدات شم نترس...درسته وقتی اسم زایمانو میشنوی میترسی ولی وقتی تو لحظه زایمان هستی خود به خود همه چی پیش میره و تموم میشه
بنده شمارو لینکیدم اگه شما دوست داشته باشبن مارو بلینکین


ای جانم خواهر

میگم من خیلی بیش از حد درد سستم
هیوا
29 خرداد 92 21:04
سلام
ای ترسوووووووووووووو
باید لحظه شماری کنی واسه اون روزی که پسته بیاد دنیا و واسه اولین بار صدای گریه شو بشنوی نه اینکه بترسی مامان خانومه مهربون


دست خودم نیست خوب
مامانی
30 خرداد 92 15:20
تو هنوز نی نیت دو ماهشه به زایمان فکر می کنی بابا نی نی من هشت ماهه تو دلمه ولی اصلاً به زایمان فکر نمی کنم


خوش بحالت خواهر
مادر کوثر
4 تیر 92 16:24


از زایمان نترس عزیزمممممممممممممممم

من هر دوشون طبیعی زایمان کردم. اتفاقا خیلی هم شیرین و خاطره انگیز و پر از هیجانه

باور کن

هی که دردهات بیشتر میشه میدونی که داری به بغل کردن نی نی نزدیک میشی.

زایمان طبیعی در فضایی که پرستارا و ماما بهت آرامش بدن خیلی هم عالیه


باورت نمیشه به زایمان که فک می کنم چار ستون بدنم می لرزه

تازه از کثیف کاریاشم بیشتر تر می ترسم
مادر کوثر
10 تیر 92 19:54
کثیف کاری زایمان؟؟؟؟؟

آخه موقع زایمان که تو نمیخوای تخت و زمین و ملافه رو تمیز کنی

از دست تو

تازشم شاید یکی دو روز اول خیلی خفن کثیف باشی بعدش مثله پریوده


خواهر من که کثیف می کنم کثیف کنم یکی دیگه بشوره هم عذابیه والا بعدشم این تنقیه اس منفیه اس چیه شیلنگ میگیرن اونجات بگو منو تیکه تیکه کنن بزارم شلنگ بگیرن اونجام

نصیحت نکنا می دونم آدم باید هفته آخر غذای سبک بخوره اما بعضی پرستارا که حالیشون نی یهو شلنگو بر میدارن و یا علی....

در مورد پریودم خو سزارینم داره ولی خواهر اون تنقیه منقیه بدجور ترسوندم